...

ناگه سیه شد آفتاب فصل آتش

 
در شهر ترک از سرزمین زال و آرش

 
 

تیغ زمین در قلب آذربایجان شد

 
مرداد داغش یک شبه رنگ خزان شد

 
 

در زیر پاها لرزه بر اندام افتاد

 
چون صید مغلوبی میان دام افتاد

 
***

 
 

فریاد

 
-----

 
 

چون اسب وحشی در میان مردمان تاخت

 
هُرّای او بر جان مردم لرزه انداخت

 
 

فریاد بود و جیغ و خون و سنگ و آوار

 
از هر طرف، بالا و پایین ، کوی و بازار

 
 

یک عمر در هر ثانیه از ذهن رد شد

 
اوضاع خوب شهرمان یکباره بد شد

 
 

آوار می کوبید بر هرجا که می خواست

 
هر لحظه از مرد و زنان شهر می کاست

 
 

***

 
سکوت

 
-------

 
 

خاموش شد قلب زمین، مردم نترسید

 
فریاد دادم من: که آمد باز خورشید

 
 

ناگه سکوتی تلخ و غمگین، وای بر ما

 
کو خانه های شاد و رنگین، وای بر ما

 
 

بازیچه ای بی دست و پا در زیر آهن

 
بابا و مامانی و طفلی توی دامن

 
 

هر باد پیغامی به دست برگ می داد

 
هر جا که می دیدم صدای مرگ می داد

 
 

تیغ زمین در قلب آذربایجان شد

 
مرداد ایران یک شبه رنگ خزان شد

 /////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////

سلام....

نمیتونم چیزی بگم....نمیتونم حرفی بزنم.....مردمانی از جنس غیرت ........مردمانی از تبار ایمان .... مردمانی که برای میهن از جان مایه گذاشتن....مردمانی که راه استواری ایران در راه آزادی ایران درراه به قدرت رسیدن ایران از هیچ چیز کم نگذاشتن و موندن و باموندنشون خیلی چیزایی رو که داشتن از دست دادن....خیلی چیزا...

و حالا منه به قول خودم عاشق وطن هیچ کاری واسه این مردم که برای عشقم همه کار کردن .... هیچ کاری نمیتونم بکنم....هیچ کار....

خیلی سخته ... خیلی سخته ... ببینی....ولی نتونی....بخوای ... ولی نتونی....

اینای که مینویسم هیچ کدوم شعار نیست ....

هیچ کدوم اغراق نیست.... 

انصافااصلا حال و حوصله نوشتن نداشتم....ولی خب غیرتم اجازه نداد که این یه کارو هم که میتونم بکنم دریغ کنم....و انجام ندم....

ایشالابدونن که ماهرچقد ازشون دورباشیم و نتونیم کمک مادی بهشون  بکنیم....

بازم به فکرشونیم و واسه همشون دعامیکنیم....

ایشالاهیچ کدوم از شهرهای ایران....هیچ کدوم....دیگه از این مصیبت ها نبینن....

بلند بگو ایشالا....

ایشالا....!!!!

آقاپس...

فعلا....تاپست بدی...